جدول جو
جدول جو

معنی آرایش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

آرایش کردن
(مُ بَ نَ)
تزیین. تزیّن. آراستن. جلوه کردن، طرازیدن. پدرام کردن. تدبیج. تنقیش. خودسازی
لغت نامه دهخدا
آرایش کردن
تزئین، آراستن، خودسازی تدبیج، تنقیش
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آرایش کردن
آرایش کردن: موقعیت بسیار خوب ـ اگر خواب ببینید برای جشن جایی را با گلهای رنگارنگ می آرایید، نشانه تغییرات و فراز و نشیبهای مطلوب و خوشایند در زندگی است. اگر فردی جوان چنین خواب ی ببیند، دلالت بر تفریحات دسته جمعی و مطالعه پر ثمر دارد. 2ـ اگر خواب ببینید قبر یا تابوتی با گلهای سفید آراسته شده است، نشانه آن است که از زندگی خود لذت بسیار خواهید برد و به اهداف مورد علاقه خود دست خواهید یافت. لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب
آرایش کردن
ماكياجٌ
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
آرایش کردن
Style
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آرایش کردن
styliser
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آرایش کردن
estilizar
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
آرایش کردن
стилизовать
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به روسی
آرایش کردن
stylen
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
آرایش کردن
стилізувати
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
آرایش کردن
stylizować
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
آرایش کردن
设计
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به چینی
آرایش کردن
estilizar
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آرایش کردن
stilizzare
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
آرایش کردن
לעצב
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به عبری
آرایش کردن
スタイリングする
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
آرایش کردن
stylen
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
آرایش کردن
จัดแต่ง
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
آرایش کردن
merancang
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
آرایش کردن
آرائش کرنا
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به اردو
آرایش کردن
সাজানো
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
آرایش کردن
kubuni
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
آرایش کردن
şekillendirmek
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
آرایش کردن
स्टाइल करना
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به هندی
آرایش کردن
스타일을 내다
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستایش کردن
تصویر ستایش کردن
ستودن، مدح کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیایش کردن
تصویر نیایش کردن
عبادت کردن پرستش کردن: (یزدان را نیایش کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
آسیب رساننده آزار دهنده گزنده: نه از تخم ایرج زمین پاک شد نه زهر گزاینده تریاک شد، مجازات کننده کیفر دهنده: گزاینده هر که جوید بدی (خدا) فزاینده فره ایزدی، موهن زننده: بگفت آن گزاینده پیغام اوی همانا که بد زان سخن کام اوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرایه کردن
تصویر کرایه کردن
سلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامش کردن
تصویر فرامش کردن
از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
اثر کردن تاثیرکردن، انتقال یافتن مرض از شخصی (یا جانوری) بشخص دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستایش کردن
تصویر ستایش کردن
مدح کردن، ستودن، شمریدن
فرهنگ لغت هوشیار
میل کردن تمایل یافتن: گرایش نکردی بکار دگر گهی پای کندی زتن گاه سر. (نظامی)، قصد کردن آهنگ کردن: گهل دل برفتن گرایش کند گهی خواب را سر ستایش کند. (نظامی سروری)، سرپیچی کردن نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسایش کردن
تصویر آسایش کردن
استراحت کردن آسایش گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزمایش کردن
تصویر آزمایش کردن
Experiment, Assay, Test
دیکشنری فارسی به انگلیسی